۱۳۹۵/۱۰/۷   2:54  ویزیٹ:3245     بیان تفسیر


دو شنبه 6/10/1395 تفسیر سوره مؤمنون آیه 1- 11 صفحه342

 


 1قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ

2الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ

3وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ

4وَ الَّذِینَ هُمْ لِلزَّکاةِ فاعِلُونَ

5وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ

6إِلاّ عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ

7فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ

8وَ الَّذِینَ هُمْ لاِ َماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ

9وَ الَّذِینَ هُمْ عَلى صَلَواتِهِمْ یُحافِظُونَ

10أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ

11الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیها خالِدُونَ

 

ترجمه:

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

1 ـ مؤمنان رستگار شدند.

2 ـ آنها که در نمازشان خشوع دارند.

3 ـ و آنها که از لغو و بیهودگى رویگردانند.

4 ـ و آنها که زکات را انجام مى دهند.

5 ـ و آنها که دامان خود را (از آلوده شدن به بى عفتى) حفظ مى کنند.

6 ـ تنها آمیزش جنسى با همسران و کنیزانشان دارند، که در بهره گیرى از آنان ملامت نمى شوند.

7 ـ و کسانى که غیر از این طریق را طلب کنند، تجاوزگرند!

8 ـ و آنها که امانت ها و عهد خود را رعایت مى کنند.

9 ـ و آنها که بر نمازهایشان مواظبت مى نمایند.

10 ـ (آرى،) آنها وارثانند!

11 ـ (وارثانى) که بهشت برین را ارث مى برند، و جاودانه در آن خواهند ماند!

 

تفسیر:

صفات برجسته مؤمنان

همان گونه که قبلاً گفتیم، انتخاب نام «مؤمنون» براى این سوره به خاطر آیات آغاز این سوره است که ویژگى هاى مؤمنان را در عباراتى کوتاه، زنده و پر محتوا تشریح مى کند، و جالب این که: نخست، به سرنوشت لذتبخش و پر افتخار مؤمنان ـ پیش از بیان صفات آنها ـ اشاره مى نماید تا شعله هاى شوق و عشق را در دل ها براى رسیدن به این افتخار بزرگ زنده کند.

مى فرماید: «مؤمنان رستگار شدند، و به هدف نهائى خود در تمام ابعاد رسیدند» (قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ).

«افلح» از ماده «فلح» و «فلاح» در اصل، به معنى شکافتن و بریدن است، سپس، به هر نوع پیروزى و رسیدن به مقصد و خوشبختى اطلاق شده است.

در حقیقت، افراد پیروزمند، رستگار و خوشبخت، موانع را از سر راه بر مى دارند و راه خود را به سوى مقصد مى شکافند و پیش مى روند.

البته فلاح و رستگارى، معنى وسیعى دارد که هم پیروزى هاى مادى را  شامل مى شود، و هم معنوى را، و در مورد مؤمنان هر دو بعد منظور است.

پیروزى و رستگارى دنیوى، در آن است که انسان آزاد، سربلند، عزیز و بى نیاز زندگى کند، و این امور، جز در سایه ایمان امکان پذیر نیست، و رستگارى آخرت در این است که در جوار رحمت پروردگار، در میان نعمت هاى جاویدان، در کنار دوستان شایسته و پاک، و در کمال عزت و سربلندى به سر برد.

«راغب» در «مفردات» ضمن تشریح این معنى، مى گوید: «فلاح دنیوى در سه چیز خلاصه مى شود: بقاء و غنا و عزت، و فلاح اخروى در چهار چیز: بَقاءٌ بِلا فَناء، وَ غِنى بِلا فَقْر، وَ عِزٌّ بِلا ذُلّ، وَ عِلْمٌ بِلا جَهْل: «بقاى بدون فنا، بى نیازى بدون فقر، عزت بدون ذلت، و علم خالى از جهل».

* * *

آن گاه به بیان این صفات پرداخته و قبل از هر چیز انگشت روى نماز مى گذارد، مى گوید: «آنها کسانى هستند که در نمازشان خاشعند» (الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ).

«خاشعون» از ماده «خشوع» به معنى حالت تواضع و ادب جسمى و روحى است که در برابر شخص بزرگ یا حقیقت مهمى در انسان پیدا مى شود، و آثارش در بدن ظاهر مى گردد.

در اینجا قرآن «اقامه صلوة» (خواندن نماز) را نشانه مؤمنان نمى شمارد بلکه خشوع در نماز را از ویژگى هاى آنان مى شمرد، اشاره به این که نماز آنها الفاظ و حرکاتى بى روح و فاقد معنى نیست، بلکه به هنگام نماز آنچنان حالت توجه به پروردگار در آنها پیدا مى شود که از غیر او جدا مى گردند و به او مى پیوندند، چنان غرق حالت تفکر و حضور و راز و نیاز با پروردگار مى شوند، که بر تمام ذرات وجودشان اثر مى گذارد، خود را ذره اى مى بینند در برابر  وجودى بى پایان، و قطره اى در برابر اقیانوسى بیکران.

لحظات این نماز، هر کدام براى او درسى است از خودسازى و تربیت انسانى و وسیله اى است براى تهذیب روح و جان.

در حدیثى مى خوانیم: پیامبر(صلى الله علیه وآله) مردى را دید که در حال نماز با ریش خود بازى مى کند فرمود: أَما أِنَّهُ لَوْ خَشَعَ قَلْبُهُ لَخَشَعَتْ جَوارِحُهُ!: «اگر او در قلبش خشوع بود، اعضاى بدنش نیز خاشع مى شد».(1)

اشاره به این که: خشوع یک حالت درونى است که در برون اثر مى گذارد.

پیشوایان بزرگ اسلام آنچنان خشوعى در حالت نماز داشتند که به کلى از ما سوى اللّه بیگانه مى شدند، تا آنجا که در حدیثى مى خوانیم: «پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) گاه به هنگام نماز به آسمان نظر مى کرد، اما هنگامى که آیه فوق نازل شد دیگر سر بر نمى داشت و دائماً به زمین نگاه مى کرد».(2)

* * *

دومین صفتى را که بعد از صفت خشوع، براى مؤمنان بیان مى کند این است که: «آنها از هر گونه لغو و بیهودگى روى گردانند» (وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ).

در واقع، تمام حرکات و خطوط زندگى آنان هدفى را دنبال مى کند، هدفى مفید و سازنده; چرا که لغو به معنى کارهاى بى هدف و بدون نتیجه مفید است.

در حقیقت لغو همان گونه که بعضى از مفسران بزرگ گفته اند، هر گفتار و عملى است که فایده قابل ملاحظه اى نداشته باشد، و اگر مى بینیم:

بعضى از مفسران آن را به باطل تفسیر کرده اند.  بعضى به معنى همه معاصى.

بعضى به معنى دروغ.

بعضى به معنى دشنام یا مقابله دشنام به دشنام.

بعضى به معنى غنا و لهو و لعب.

و بالاخره، بعضى به معنى شرک، همه اینها مصداق هاى آن مفهوم جامع و کلى است.

البته لغو، تنها شامل سخنان و افعال بیهوده نمى شود، بلکه افکار بیهوده و بى پایه اى که انسان را از یاد خدا غافل و از تفکر در آنچه مفید و سازنده است به خود مشغول مى دارد، همه در مفهوم لغو جمع است.

در واقع، مؤمنان آنچنان ساخته شده اند که نه تنها به اندیشه هاى باطل و سخنان بى اساس و کارهاى بیهوده دست نمى زنند، بلکه به تعبیر قرآن از آن «معرض» و روى گردانند.

* * *

در آیه بعد، به سومین صفت مؤمنان راستین که جنبه اجتماعى و مالى دارد اشاره کرده مى گوید: «آنها کسانى هستند که زکات را انجام مى دهند» (وَ الَّذِینَ هُمْ لِلزَّکاةِ فاعِلُونَ).(3)

و از آنجا که این سوره ـ همان گونه که قبلاً نیز گفتیم ـ از سوره هائى است که در «مکّه» نازل شده و در آن هنگام، حکم زکات معمولى نازل نگردیده بود، مفسران، در تفسیر این آیه گفتگوهاى مختلفى دارند.

آنچه صحیح تر به نظر مى رسد این است که: زکات منحصر، به معنى زکات  واجب نیست، بلکه زکات هاى مستحب در شرع اسلام فراوان است، آنچه در «مدینه» نازل شد، زکات واجب بود ولى زکات مستحب، قبلاً نیز بوده است.

بعضى از مفسران نیز این احتمال را داده اند که: زکات به صورت یک حکم وجوبى اما بدون حدّ و حدود در «مکّه» بوده است، یعنى مسلمانان موظف بودند مقدارى از اموال خود را به نیازمندان بپردازند، ولى بعد از تشکیل حکومت اسلامى، و تأسیس بیت المال، زکات تحت برنامه مشخصى قرار گرفت و نصاب ها و مقدارهاى معینى براى آن قرار داده شد، و مأمورین جمع زکات از طرف پیامبر(صلى الله علیه وآله) به هر سو اعزام شدند.

اما این که: بعضى از مفسران مانند «فخر رازى» و «آلوسى» در «روح المعانى» و «راغب» در «مفردات» نقل کرده اند: «زکات» در اینجا به معنى هر گونه کار نیک و یا تزکیه و پاکسازى روح و جان است، بسیار بعید به نظر مى رسد; زیرا در قرآن مجید هر جا نماز و زکات همراه با هم ذکر مى شود، زکات به همان معنى انفاق مالى است، و استفاده معنى دیگر نیاز به قرینه روشنى دارد که در اینجا نیست.

* * *

چهارمین ویژگى مؤمنان را مسأله پاکدامنى و عفت به طور کامل، و پرهیز از هر گونه آلودگى جنسى قرار داده، چنین مى گوید: «آنها کسانى هستند که فروج(1)خویش را از بى عفتى حفظ مى کنند» (وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ).

* * *

«مگر نسبت به همسران و کنیزانشان که در بهره گیرى از آنها هیچگونه ملامت و سرزنش ندارند» (إِلاّ عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ  مَلُومِینَ).

* * *

از آنجا که غریزه جنسى سرکش ترین غرائز انسان است، و خویشتن دارى در برابر آن، نیاز به تقوا، پرهیزگارى فراوان، ایمان قوى و نیرومند دارد، بار دیگر روى همین مسأله تأکید کرده و مى گوید: «هر کس غیر این طریق را (جهت بهره گیرى جنسى) طلب کند تجاوزگر است» (فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ).

تعبیر به محافظت «فروج» گویا اشاره به این است که اگر مراقبت مستمر و پى گیر در این زمینه نباشد، بیم آلودگى فراوان است.

و تعبیر به «همسران» شامل همسران دائم و موقت هر دو مى شود، هر چند بعضى از مفسران اهل سنت در اینجا گرفتار اشتباهى شده اند که در نکات به آن اشاره خواهد شد.

تعبیر به غَیْرُ مَلُومِینَ: «آنها مورد ملامت قرار نمى گیرند» ممکن است اشاره به طرز فکر غلطى باشد که براى مسیحیت انحرافى پیدا شده که آنها هر گونه آمیزش جنسى را خلاف شأن انسان مى پندارند و ترک مطلق آن را فضیلت مى دانند تا آنجا که کشیشان کاتولیک و همچنین زنان و مردان تارک دنیا، در تمام عمر، مجرد زندگى مى کنند، و هر گونه ازدواج را مخالف این مقام روحانى تصور مى کنند! هر چند این مسأله بیشتر جنبه ظاهرى دارد اما در خفا جمعى از آنها طرقى براى اشباع غریزه جنسى خود انتخاب مى کنند و کتاب هاى نویسندگان خودشان پر است از داستان هائى که در این زمینه نوشته اند.(4)

به هر حال، امکان ندارد خداوند غریزه اى را به عنوان بخشى از نظام احسن  در انسان بیافریند، و بعد آن را به کلى تحریم یا مخالف مقام انسانى بداند.

این نکته، چندان نیاز به یاد آورى ندارد که حلال بودن همسران مخالف با بعضى از موارد استثنائى نیست، مانند حالت عادت ماهانه و امثال آن.

همچنین حلال بودن کنیزان (زنان برده) مشروط به شرائط متعددى است که در کتب فقهى آمده، و چنان نیست که هر کنیزى به صاحب آن حلال باشد، و در واقع در بسیارى از جهات و شرائط، همان شرائط همسران را دارد.

* * *

در هشتمین آیه مورد بحث، به پنجمین و ششمین صفت برجسته مؤمنان اشاره کرده، مى گوید: «آنها کسانى هستند که امانت ها و عهد خود را مراعات مى کنند» (وَ الَّذِینَ هُمْ لاِ َماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ).

حفظ و اداى امانت ـ به معنى وسیع کلمه ـ و همچنین پایبند بودن به عهد و پیمان در برابر خالق و خلق از صفات بارز مؤمنان است.

در مفهوم وسیع امانت، امانت هاى خدا، پیامبران الهى و همچنین امانت هاى مردم جمع است، نعمت هاى مختلف خدا هر یک امانتى از امانات او هستند، آئین حق، کتب آسمانى، دستورالعمل هاى پیشوایان راه حق و همچنین اموال و فرزندان و پست ها و مقام ها، همه امانت هاى اویند که مؤمنان در حفظ و اداى حق آنها مى کوشند تا در حیاتند از آن پاسدارى مى کنند، و به هنگام ترک دنیا آنها را به نسل هاى برومند آینده خود مى سپارند، و چنین نسلى را براى پاسدارى آن تربیت مى کنند.

دلیل بر عمومیت مفهوم امانت، در اینجا علاوه بر گستردگى و اطلاق لفظ، روایات متعددى است که در تفسیر امانت وارد شده، گاهى امانت به معنى «امامت امامان معصوم» که هر امام آن را به امام بعد از خود مى سپارد تفسیر  شده.(5)

و گاه به مطلق ولایت و حکومت.

جالب این که: «زراره» از شاگردان بزرگ امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) چنین مى گوید: «منظور از جمله «أَنْ تُؤَدُّوا الأَماناتِ إِلى أَهْلِها»(6) این است که ولایت و حکومت را به اهلش واگذارید»!.(7)

و این نشان مى دهد که: حکومت از مهمترین ودیعه هاى الهى است که باید آن را به اهلش سپرد.

همچنین دلیل عمومیت عهد و پیمان، تعبیراتى است که در سایر آیات قرآن آمده، از جمله أَوْفُوا بِعَهْدِ اللّهِ إِذا عاهَدْتُمْ: «به عهد خداوند وفا کنید هنگامى که عهد و پیمان بستید».(8)

قابل توجه این که: در بعضى از آیات قرآن تعبیر به «اداى امانت» و یا «عدم خیانت در امانت» شده، در حالى که در آیه مورد بحث، تعبیر به «رعایت امانت» شده که هم شامل ادا مى شود، هم محافظت و مراقبت کامل از آن.

بنابراین، اگر کوتاهى در اصلاح چیزى که مورد امانت است باعث ضرر یا خطرى بشود، شخص امین موظف است که در اصلاح آن نیز بکوشد (و به این ترتیب سه کار لازم است: اداء، حفظ و اصلاح).

به هر حال، مسلّم است که پایبند بودن به تعهدات، حفظ و اداى امانات از مهمترین پایه هاى نظام اجتماعى بشر است و بدون آنها هرج و مرج در سرتاسر جامعه به وجود خواهد آمد، به همین دلیل حتى افراد و ملت هائى که اعتقاد الهى و مذهبى نیز ندارند، براى مصون ماندن از این هرج و مرج اجتماعى ناشى از

خیانت در عهد و امانت، خود را موظف به انجام این دو برنامه ـ لااقل در مسائل کلى اجتماعى ـ مى دانند.(9)

* * *

بالاخره در نهمین آیه، آخرین ویژگى مؤمنان را که محافظت بر نمازها است بیان کرده مى گوید: «آنها کسانى هستند که در حفظ نمازهاى خویش مى کوشند» (وَ الَّذِینَ هُمْ عَلى صَلَواتِهِمْ یُحافِظُونَ).

جالب این که: نخستین ویژگى مؤمنان را «خشوع در نماز» و آخرین صفت آنها را «محافظت بر نماز» شمرده است، از نماز شروع مى شود و به نماز ختم مى گردد.

چرا که نماز مهمترین رابطه خلق و خالق است.

نماز برترین مکتب عالى تربیت است.

نماز وسیله بیدارى روح و جان، و بیمه کننده انسان در برابر گناهان است.

خلاصه نماز، هر گاه با آدابش انجام گیرد، زمینه مطمئنى براى همه خوبى ها و نیکى ها خواهد بود.

یاد آورى این نکته نیز لازم است که: آیه نخست و آیه اخیر، اشاره به دو مطلب متفاوت مى کند، و به همین دلیل، در آیه نخست، «صلاة» به صورت «مفرد» و در آیه اخیر به صورت «جمع» است.

اولى، به مسأله خشوع و توجه خاص درونى که روح نماز است، و اثر بر تمام اعضاء مى گذارد اشاره مى کند.

 و دومى، به مسأله آداب و شرائط نماز از نظر وقت و زمان و مکان و همچنین از نظر تعداد نمازها، و به نمازگزاران و مؤمنان راستین توصیه مى کند در همه نمازها مراقب همه این آداب و شرائط باشند.

در مورد اهمیت نماز در مجلدات مختلف این تفسیر مشروحاً بحث کرده ایم.(10)

* * *

بعد از ذکر این صفات ممتاز، نتیجه نهائى آن را به این صورت بیان مى کند: «آنها وارثانند» (أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ).

* * *

«همان وارثانى که فردوس و بهشت برین را به ارث مى برند، و جاودانه در آن خواهند ماند» (الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیها خالِدُونَ).

«فردوس» در اصل ـ به گفته بعضى ـ یک لغت رومى است و بعضى آن را عربى و بعضى اصل آن را فارسى مى دانند و به معنى «باغ» است، یا باغ مخصوصى که تمام نعمت ها و مواهب الهى در آن جمع است و لذا، مى توان آن را به عنوان «بهشت برین» (بهترین و برترین باغ هاى بهشت) نامید.

تعبیر به «ارث بردن» ممکن است اشاره به این باشد که: مؤمنان بدون زحمت به آن مى رسند، همانند ارث که انسان زحمتى براى آن نکشیده است، درست است که نائل شدن به مقامات عالى بهشت، بسیار تلاش و کوشش و پاکى و خودسازى مى خواهد ولى آن پاداش عظیم در مقابل این اعمال ناچیز به قدرى زیاد است که گوئى انسان بى زحمت به آن رسیده است.

 توجه به این نکته نیز لازم است که: در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله)چنین نقل شده: ما مِنْکُمْ مِنْ أَحَد اِلاّ لَهُ مَنْزِلانِ: مَنْزِلٌ فِى الْجَنَّةِ، وَ مَنْزِلٌ فِى النّارِ، فَاِنْ ماتَ وَ دَخَلَ النّارَ وَرِثَ أَهْلُ الْجَنَّةِ مَنْزِلَهُ:

«هر یک از شما بدون استثنا داراى دو منزل است: منزلى در بهشت، و منزلى در دوزخ، اگر دوزخى شود و وارد جهنم گردد، اهل بهشت منزلگاه او را به ارث مى برند».(11)

تعبیر به «ارث»، در آیه مورد بحث، ممکن است اشاره به این نکته نیز باشد.

این احتمال را نیز بعضى از مفسران دور ندانسته اند که تعبیر به «ارث» در اینجا اشاره به سرانجام کار مؤمنان است، همچون میراث که در پایان کار به وارث مى رسد.

به هر حال، این مرحله عالى بهشت، طبق ظاهر آیات فوق، مخصوص مؤمنانى است که داراى صفات بالا هستند، به این ترتیب، دیگر بهشتیان در مراحل پائین تر قرار دارند.

* * *

نکته ها:

1 ـ انتخاب فعل ماضى «أفلح» در مورد رستگارى مؤمنان براى تأکید هر چه بیشتر است، یعنى رستگارى آنها آن قدر مسلّم است که گوئى قبلاً تحقق یافته، و ذکر کلمه «قد» قبل از آن، نیز تأکید دیگرى براى موضوع است.

تعبیراتى همچون «خاشعون»، «معرضون»، «راعون» و «یحافظون»... (به صورت اسم فاعل یا فعل مضارع) همه، دلیل بر آن است که: برنامه هاى مؤمنان راستین در این اوصاف برجسته، موقتى و محدود نیست بلکه مستمر و دائمى  است.


 


انتهای پیام